اولویتهای زندگی
دیروز داشتم کتابهایم را نگاه میکردم که برگهای کوچک میانشان پیدا کردم.
جملهای رویش نوشته بود.
وقتی آن را خواندم تا دقایقی خشکم زد. آنقدر پرمفهوم بود که قابل توصیف نیست.
این جمله را نوشته بود:
همهی آن چیزی که میدانیم این است که درواقع هیچ نمیدانیم، و این انتهای خرد بشریت است.
_ لئوتولستوی
بینظیرترین جملهای بود که در طول عمرم خوانده بودم.
خب، حالا مقصود از بیان این جمله چه بود.
کمی صبر کنید.
کلماتش را جدا میکنیم:
همهی، چیزی، هیچ، میدانیم، خرد و . .
اولین بار است که این واژهها را میبینیم؟ خیر.
هر کدام را بارها خواندیم و حتی از آنها استفاده کردیم. پس چه چیزی باعث شده این جمله برایمان متفاوت باشد؟
فقط و فقط نحوه چینش کلمات!
تمام اینها را گفتیم تا برویم سر موضوع اصلی.
همانطور که نحوه چینش کلمات انقدر در مفهوم یک جمله تاثیرگذار است، اولویتهای ما نیز، روی زندگی بسیار موثر است.
وقتی برای کوچکترین مسائل اهمیت بسیاری قائل میشوید و آن را جزء اولویتهای خود قرار میدهید. این موضوع ناخودآگاه در ذهنمان بزرگ جلوه میکند و بیش از حد به آن میپردازد.
چرا باید برای مسائل کم اهمیت ارزش قائل شویم و خود را آزرده کنیم؟
دوست دارید به مغز خود ضربه بزنید؟
با بزرگ جلوه دادن مسائل کوچک و بیاهمیت انگار چاقویی برداشتید و دارید و روح خود را میخراشید.
یک روز بنشینید، تمام اولیتهای زندگی خود را مرور کنید، هدفتان از هر کدام را بنویسید و درست رویش فکر کنید.
که آیا این مسئله اصلا اهمیت دارد؟
همیشه برای تمام نظریههای خود دلیل داشته باشید. نه برای اینکه دیگران را قانع کنید، فقط برای اینکه خودتان قانع شوید. این مهمترین چیز است.
جادهای دوطرفه را تصور کنید، تصمیم گیرنده شمایید، میتوانید همان روش قبل را پیش بگیرید و برای کوچکترین مباحث ارزش قائل شوید، هم میتوانید مسیر زندگی خود را تغییر دهید، اولیتهای خود را درست بچینید.
همیشه تصمیمگیرنده شمایید. شخصی که میتواند زندگیتان را دگرگون کند، خود شما هستید.