داستان

یکی بود یکی نبود

روباه و شیر: مرد فقیری روزی در راهی می گذشت. در میان راه، ناگهان چشمش به چیزی عجیب افتاد: روباهی…

بیشتر بخوانید »

حکایت

حکایت تنبل خانه شاه عباسی در آن روزگارانی که شاه عباس کبیر بر تخت پادشاهی نشسته بود و بر مملکتی…

بیشتر بخوانید »

یکی بود یکی نبود

نوجوان راهزن: عده‌ای راهزن در یکی از شهر های سرزمین عرب، به کار راهزنی و غارت مردم مشغول بودند. این…

بیشتر بخوانید »

حکایت های کوتاه

  آدم گرسنه ایمان ندارد: گویند مردی از گرسنگی مشرف به مرگ گردید. شیطان برای او غذایی آورد به شرط…

بیشتر بخوانید »

داستان های کوتاه:احترام به والدین

داستان های کوتاه  از بایزید بسطامی پرسیدند چگونه به اینجا رسیدی؟ گفت شبی مادرم از خواب بیدار شد و از…

بیشتر بخوانید »

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود… دام پزشک و بیمار: مرد کم عقل و بی اندیشه ای که چشمش درد گرفته بود،پیش…

بیشتر بخوانید »

حکایات پند آموز

حکایات پند آموز… کنترل زبان: امام صادق (ع) از پدران بزرگوار خود نقل کرد که روزی حضرت داوود (ع) به…

بیشتر بخوانید »

یکی بود یکی نبود «قسمت هشتم»

یکی بود یکی نبود… او را‌ که شناختم: مرد فقیری بر در خانه‌ای رفت و تقاضای کمک کرد. صاحبِ خانه…

بیشتر بخوانید »

یکی بود یکی نبود «قسمت نهم»

شکر خدا: شخصی پارسا را در کنار دریا دیدم که هنگام عبور از جنگل،گرفتار پلنگ شده بود. پلنگ بر او…

بیشتر بخوانید »

یکی بود یکی نبود «قسمت هشتم»

نتیجه ترحم:   یکی از صالحان روزگار رفیقی داشت،از دنیا رفت،پس از مدتی او را در خواب دید،پرسید: خداوند با…

بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا
error: Content is protected !!