داستانسرگرمی

معرفی کتاب[بخش‌آخر]

یکی از بهترین راه‌هایی که می‌توانیم اوقات فراقت خود را با آن بگذرانیم مطالعه است.
چه بهتر است که وقتمان را صرف کتاب‌های ارزشمند با محتوای مفید و همچنین جذاب کنیم.

[مسلخ عشق]
پاره‌ای از کتاب: [لذت‌متن]
غروب غمگینی بود. لحظات جان‌فرسا به کندی سپری می‌شد. یک ساعت پیش حمید برای آوردن قابله رفته بود و هنوز هیچ خبری از او نبود. عرق سردی روی پیشانی محمود نشسته بود. مرضیه بی‌تاب صورتش را و گاهی روی دست‌هایش را با ناخن می‌خراشید. فرشته آن‌قدر جیغ کشیده بود که صدایش به ناله‌ای ممتد و زوزه‌ای بی‌رمق تبدیل شده بود. درد می‌کشید و این بچه که چون سنگ کوهی جان او را می‌ستاند، گویی قصد کنده شدن نداشت. فرشته گاهی فریاد می‌کشید: «ای خدا، مُردم. یک‌دفعه بکُش راحتم کن.» مرضیه اشک می‌ریخت.
حمید ناباور و خشمگین کفش‌های پلاستیکی‌اش را بر پله‌های گلی خانهٔ قابله می‌کوبید و صدا می‌زد: «اشرف‌خانم، تو را به خدا بیا، آجیم هلاک شد.»

نوشته های مشابه

نویسنده در این کتاب پاسخ بسیاری از سؤالات مطرح شده در مورد این فرقه نوظهور، عقاید و اهداف آن را با بیانی ساده مطرح کرده است.
نویسنده⇦مهناز رئوفے

امیدواریم از مطالعه کتاب‌ لذت ببرید.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. چند تا اشکال به این مطلب وارده….نخست نوشتین معرفی کتاب بخش آخر: خب شاید در اینده بخواین کتاب دیگه ای معرفی کنید چرا پس بخش آخر؟ دوم معرفی کتاب صرفا اوردن یک پاراگراف از کتاب نیست….باید علاوه بر این معرفی نویسنده انتشارات سال نشر جوایزی که برده موضوع کتاب ژانر نظر منتقدین و عواملی از این دست در مطلب آورده بشه….در دو خط مانده به آخر نوشتید نویسنده در این کتاب به سوالات مطرح شده در مورد این فرقن نو ظهور، اهداف و عقاید آنها پاسخ داده….خب کدوم فرقه نوظهور؟ کدوم عقاید؟ پاسخ چی؟
    به نظر میاد این مطلب بیشتر شبیه خلاصه برداری از یک متن مفصل تر بدون حتی مطالعه دقیق خودتون باشه تا معرفی یک کتاب.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
error: Content is protected !!