ادب و فرهنگداستانسخنان بزرگانسرگرمی

یکی بود یکی نبود«قسمت اول»

حکایت های شیرین و آموزنده

همیشه قرار نیست برای این که حکایت و داستان بشنویم و بخونیم منتظر فصل زمستون با شبای طولانی و سردش باشیم.

بیاید یک بارم که شده به فصل تابستون فرصت بدیم که خودشو بهمون ثابت کنه،پس با ما همراه باشید با چند تا حکایت شیرین و آموزنده

نوشته های مشابه

برنامه ای برای کنترل خشم:

انوشیروان خدمتکار مخصوص درباری داشت،که همواره در خدمتش بود به او سه رقعه(سه کاغذ نوشته شده) داد، و گفت:« هر وقت من، خشمگین شدم و خشمم شدید، شد این سه رقعه را یکی بعد از دیگری به من بده» غلام درباری، پیشنهاد انوشیروان را پذیرفت،
تا روزی انوشیروان بر سر موضوعی سخت خشمگین شد.
غلام یکی از آن رقعه هارا به او داد، که در آن نوشته شده بود:
«خشم خود را کنترل کن تو خدای مردم نیستی.
سپس دومی را به او داد که در آن نوشته شده بود».
«به بندگان خدا، رحم و مهربانی کن تا خدا به تو رحم کند.»
سپس سومی را به او داد،
که در آن نوشته شده بود:
«بندگان خدا را به اجرای حقّ خدا،سوق بده، که در پرتو چنین کاری به سعادت می رسی».

رقعه:نامه،مکتوب،نوشته

اندرز لقمان به فرزندش:

لقمان حکیم به پسرش فرمود:
فرزند عزیزم دنیا دریای عمیق و ژرف است؛و افرادی بسیار زیاد در این دریا هلاک شده اند.
پس به یاد داشته باش که:
کشتی خود را در این دریای ژرف،ایمان به خدا قرار دهی.
و با دانش را توکل به خدا و نصب نمایی.
و توشهٔ خود را در آن،تقوای خدا عزٌ وجلٌ قرار دهی.
اگر از این دریا نجات یافتی، به کمک رحمت الهی رسته ای.

ژرف:عمیق

چوپان بی سواد ولی هوشمند:

چوپانی در بیابان مشغول چرانیدن گوسفندان بود دانشمندی در سفر به او رسید اندکی با او گفت‌وگو کرد فهمید که او بی سواد است،
به او گفت:«چرا دنبال تحصیل سواد نمی روی؟»
چوپان گفت:« من آنچه را که خلاصه و چکیده همه علوم است آموخته ام دیگر نیازی به آموزش مجدد ندارم.»
دانشمند گفت: آنچه آموخته ای برای من بیان کن.
چوپان گفت خلاصه و چکیده همه علم ها پنج چیز است:
۱_تا راستی تمام نگردد، دروغ نگویم.
۲_تا غذای حلال تمام نشده، غذای حرام نخورم.
۳_ تا در خودم عیب هست،عیب جویی از دیگران نکنم.
۴_تا روزی خدا تمام نشده به در خانه هیچکسی برای روزی نروم.
۵_تا پای در بهشت ننهاده ام از مکرو فریب شیطان غافل نگردم.

دانشمند او را تصدیق کرد و گفت: همه علوم در وجود تو جمع شده است و هر کس این پنج خصلت را بداند و عمل کند (به هدف علوم اسلامی) رسیده و از کتب علم و حکمت بی نیاز شده است.

حکایت دو برادر:

دو برادر یکی خدمت سلطان کرده و دیگری به سعی بازو نان خوردی. باری، توانگر گفت درویش را: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟
گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلٌت خدمت رهایی یابی؟
که حاکما گفته اند: نان خود خوردن و نشستن به از کمرِ زرٌین به خدمت بستن.
به دست آهن تفته کردن خمیر*** به از دست بر سینه پیش‌امیر

عمر گرانمایه در این صرف شد*تاچه خورم صیف وچه‌پوشم‌شتا

ای شکم خیره به نانی بساز ***تا نکنی پشت به خدمت دوتا

«سعدی»

سه کشته آز:

 روزگاری عیسی سه مرد در راهی می رفتند.
فرا گنجی رسیدند؛گفتند یکی را بفرستیم تا ما را خوردنی آورد یکی را بفرستادند. آن مرد بشد و طعام بخرید.
با خویش گفت: مرا باید زهر در این طعام کردن تا ایشان بخورند و بمیرند و گنج به من ماند.
آن دو مرد دیگر گفتند: چون این مرد باز آید و طعام بیاورد، وی را بکشیم تا گنج به ما بماند.
چون او بیامد و طعام زهرآلود بیاورد وی را بکشتند. پس طعام بخوردند و هر دو بمردند.
عیسی(ع) از آنجا بگذشت با حواریان.
گفت بنگرید که چگونه هر سه مرد از بهر وی کشته اند،و وی از هر سه بازمانده و این پندیس بر جویندگان دنیا از دنیا.

آز:طمع

مور با همٌت:

موری را دیدند به زورمندی کمر بسته و ملخی را ده برابر خود برداشته،به تعجب گفتند:« این مورد را ببینید که با این ناتوانی باری را به این گرانی چون می کشد؟» مور چون این بشنید، بخندید و گفت:
«مردان بار را به نیروی همٌت و بازوی حمیٌت کشند،نه به قوٌت تن و ضخامت بدن.»

حمیٌت:بلد همتی،پشتکار

امیدوارم این حکایت هارو دوست داشته باشین و ازش لذت ببرین.

منبع: کتاب کشکول

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. افرین انتخاب و خلاقیت زیبایی بود…فقط به نظرم مردم معنی ژرف رو میدونند و ای کاش به جاش رقعه(نامه یا نوشته) رو معنی می کردید….کلیدواژهاتون هم بهتر شده…احسنت

    1. سلام،خیلی ممنون نظر لطف شماست
      کلمه‌ی رقعه چون کنارش پرانتز باز شده و سه نوشته معنی شده من فکر کردم منظور رو می‌رسونه که معنی رقعه نوشته هست .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
error: Content is protected !!